Tuesday, April 10, 2007

Alan 7.5 kilooo kamtarammmmmmm

یک اتفاق خیلی عجیب افتاده ،من یک کیلو ونیم کم کردم،یعنی من امروز صبح حداقل 10 بار رفتم رو وزنه و اومدم پایین که مطمئن شم تو حالتهای مختلف و گوناگون ، تنها چیزی که به عقلم می رسه ،اینه که من یک هفته است صبح تا ظهر فقط میوه می خورم مثلا یک دونه موز ، یا هندونه یا سیب . قول می دم امشب بنویسم مطلبش رو که ا ز کجا اومده این جریان ولی الان خیلی خوشحالم یک کیلو و نیم کم کردم و اومدم 72.5 تازه مامانم هم اومد و می تونم با اون یک دوره برنامه سبزیجات پخته راه بندازم ! خلاصه که امروز روز خوبیه کیف می ده یعنی من به غیر از اون میوه صبح بقیش خیلی رعایت نکردم حتی خورده خوری هم داشتم :
چیزاهای که دیروز خوردم :
صبح یک عالمه نون و پنیر خامه ای کاله ، رفتم نون بربری گرفتم با پنیر تو شرکت خوردیم با همکارام خب معلومه که آدم حساب دستش نمی مونه !
ظهر نصف ماهی با یک کفگیر پلو
بعد از ظهر یک دونه بیسکوئیت ساقه طلایی با نسکافه همه چی دار و دوتا قند
شام یک دونه شیرینی دانمارکی گنده کرم دار و یک دونه شکلات فندقی کوچیک و 4تا 5 تا پاستیل
حالا بازم غر بزنم ؟ مامانم اینا از مکه کلی شکلات و پاستیل اوردن همشم برای من ! بقیه هم به هیچ صراطی مستقیم نمی شن که اینارو بدیم بیرون ، می گن نه باشه آخه شکلاتهای خوبیه ! ولی هیچکدومشون اینارو نمی خورن من می دونم آخرش می مونه باسیه خودم اما من هم جلوی خودم رو می گیرم !
خوش بگذره !

Monday, April 09, 2007

liste ghazaie

یه چیزی که مدتهاست یادم رفت لیست غذایی روزانه است خب از امروز شروع می کنم دوباره اینو بنویسم :
صبحانه : دوتا قاچ هندوانه ، می دونم که قاچ معیار خوبی برای شمردن نیست باید بریزمش توی لیوان و اینکه دارم عادت می کنم صبحا فقط میوه بخورم تا ظهر خوبه برای بدن علمی ترشو بعدا می گم وقتی مطمئن شدم !
قبل از ظهر یک بیسکوئیت پتی بور با طعم نارگیل ، باعث شد معدم ترش کنه و این برای این بود که نون هام یادم رفته بود
ناهار : نصف پیتزا سبزیچات با یه تیکه پیتزای قارچ و گوشت ، خیلی پیتزاش چرب و بد بود سر دلم موند و پشیمون شدم از خوردنش !
بعد از ظهر اومدم خونه و می دونستم که شب می ریم مهمونی بیرون داشتم یک تیکه شکلات می خوردم که به خودم نهیب زدم و ولش کردم اما یه گاز شکلات که وسطش نارگیل داشت خوردم
شام نصف سیخ جوجه کباب با 20 تا سیب زمینی سرخ کرده همراه با سالاد شیرازی
بعد از شام زور وزور یه گز بادومی خوردم با چایی یعنی نمی خوردم صاحب خونه شاکی می شد ! بساطی داشتیم ها !
همین ! حالا تا فردا خوش بگذره

Mane nalanoo pashimannn!

آخ آخ آخ من بسیار نادم و پشیمانم یعنی بسیار حالم بده ، مثلا قرار بود که این هفته همه تلاشم رو بکنم اما بازم نشد
الان دقیقا 3 هفته است که من درگیری دارم ،خورده خوریام برگشته ، شبها دیر میخوابم و حتی کم کم عادتهای خوب فکر کردن و آروم خوردن موقع غذا از یادم می ره . معدم هم پاک خل شده به هیچ صراطی مستقیم نمی شه من دوهفته سالاد نخوردم بعد تو دو سه روز گذشته که باز شروع کردم به سالاد خوردن ، روز چهارم معدم دوباره قاطی کرد ! نمی دونم شاید هم من حساس شدم . سبزیجات پخته هم که نور علی نوره و من فقط از نخود و ذرت پخته خوشم می یاد هیچ چیز دیگه نه ، توی این سه هفته هر نوع غذای با سبزیجا ت رو که بگید امتحان کردم از پختن بخار پز کردن تا تو فر گذوشتن با انواع و اقسام معجون های مختلف مزه ، ترش ، شیرین ، آبلیمو و سیر و سبزی خشک یعنی هرچی دستم اومده ، حداقل یک کیلو سبزیجات ریختم دور تو این دوهفته از بس غذا درست کردم و نخوردم و ریختم دور ! خیلی خیلی دلم گرفته تا سه هفته پیش می دیدم که تابستون می تونم خوش هیکل باشم اما الان نه دیگه احساس می کنم نمی شه ، یعنی من شرطی شده بودم و حالا که سبزیجات نیست دیگه همه چی بهم ریخته ، این خیلی احمقانه است برای اینکه معملومه که من تا آخر عمرم نمی تونم همش سبزیجات بخورم !
یک عالمه غر زدم نه ؟ خیلی وقتها تک تک شما ها جلوی چشمم می یان یعنی یادتونم وقتی دارم یه چیزی اضافی می خورم خیلی جاها هم دست کشیدم که بدتر از این نشه .
بهر حال فکر کنم مامانم اینا بیان وضع بهتر بشه ، من لوس نیستم اما از نظر روحی روانی احتیاج دارم به زندگی عادیم برگردم ! نمی دونم فکر می کردم مامانم که بره چون من به ایده خودم غذا می پزم وضع بهتر بشه خب اشتباه می کردم !
من هم هنوز ثابتم اما وزن آدم آدم رو گول می زنه اوندفعه هم همینطور بود ، آدم مثلا یک ماه زیادتر از موقع رژیم می خوره و وزنش تکونی نمی خوره آدم هی با خودش می گه خب اینم بخورم من که خیلی تغییر وزن نداشتم که اما همین باعث می شه دوباره عادت کنی که زیاد بخوری و یکدفعه بوم ! دوباره یهکهو چاق می شی من از همین می ترسم یعنی از اینکه عادتهام دوباره برگرده غصم شده وگرنه که وزنم همش 100 گرم تغییر کرده
راستش به همتون حسودیم شد چونکه اکثرا 2 هفته خوبی رو داشتین اما وقتی همه وبلاگ هارو خوندم احساس انرژی بیشتر ی کردم دوباره از فردا شروع می کنم به ادامه !
خوش بگذره
راستی اسم گروه چی شد بابا جان ؟

Wednesday, April 04, 2007

Bade yek hafte salammmm

سلام سلام خوبین ؟
من یک هفته ای می شه که ننوشتم ، تو این هفته خانم خونه و اینا بودم و به خیلی از کارام نمی رسیدم . مامانم نیست رفته مسافرت و تازه می فهمم که چقدر تو رژیم من موثر بود ، کلا مامان ها موثرن تو زندگی ! خب دیگه خبر اینکه تو این مدت بسی من جنگیدم واقعا نمی دونم این به خاطر بهاره به خاطر چیه که یهو انقدر من خورده خوریم زیاد شده ، مثل اینکه می رم بیسکوییت می خرم و بعد نصفشو می خورم می ندازمش بقی شو سطل ، یا یه بسته از این پیراشکی های نان سحر خریدم بعد یکیشو خوردم دیدم خیلی چربه سر راهم دادم به یه آقاهه نمکی همه بستشو !
با این حرف انار خیلی موافقم که آدم به هر حال نباید تا تهش بره ، شده که من شروع کردم به خوردن و گفتم ولش دیگه ،اما بعضی وقتها نه وسطش وایسادم خلاصه که اینجوریه !
بچه ها بیاین برای گروه یک اسم بزاریم من یک فکرهای تو ذهنم دارم که هرچه زودتر عملیش می کنم اما اول یک اسم می خوام برای گروه لطفا پیشنهاد بدین ، پیشنهاد من فعلا عبارت زیراست می دونم که انگلیسیه اما اسمیه که انار روی لوگ گروه تو گوگل گذاشته ، خلاصه که پیشنهاد بدین مرسی
Tuesday Meeting
راستی ما از وقتی مامانم رفته ، یه عادت بد پیدا کردیم که شبها هم شام می خوریم ، اونم ساعت 9 شب ، هنوز نتونستم با این کنار بیام چون خواهرام لاغرن و خیلی غذا نمی خورن مثلا از صبح تا شب چیزی نمی خورن اما شب یک عالمه می خورن منم که خوب یکی چلوم بخوره باید منم بخورم ، این قسمتش بده مثلا امشب از بیرون غذا گرفتیم و من جوجه کباب با زبون خوردم ! اصلا الان که ساعت 11 شبه حالم خوب نیست خیلی خیلی زیاد نخوردم ها اما خوردم خوب همینشم خوب نبود . خلاصه که ما همچنان می جنگیم جای شما خالی تازه باشگاهمون هم لطف کردن گفتن که فعلا تا اطلاع ثانوی به خاطر تعطیلات ، تعطیلن ! من حالا چی کار کنم ؟ باید برم یه باشگاه دیگه پیداکنم ! آدم یکدفعه اینهمه بلا که با هم سرش نمی یاد که ! همین خوش بگذره
اسم گروه یادتون نره ;)