Monday, March 26, 2007

Bnadi ke zotaar baste misheeee

خب من این هفته برای اینکه نخ جریان بد خوردنم رو زودتر ببندم امروز صبح رفتم رو وزنه ، خدا رو شکر یک کیلو اضافه نشده بودم حدود نیم کیلو کمتر همون 1.4 پوند خب می ریم که یک هفته خوب داشته باشیم من هفته دیگه پنچشنبه یه عروسی دعوتم که می خوام همه تلاشم رو برای اون روز بکنم .
راستی به پیشنهاد انار جون من دیروز رفتم یه سر شهروند تا ببینم که آیا نوعی خوراکی خوشمزه و کم کالری پیدا می کنم یا نه ، که خب نتیجه خیلی رضایت بخش نبود . همه نوع پنیری که وجود داشت کالری های بالایی داشت البته یه نکته جالب برای بچه هایی که اینجان اینکه به غیر از پنیر سفید ها که بهش می گن پنیر فتا ، توی بقیه این پنیرهای مختلفی که به صورت پاستوریزه می زنن مثل پنیر خامه ای و پنیر لیقوان و پنیر عمل آورده شده یا این پنیر تیکه ای ها البته اکثرا من منظورم ماله کاله است ، خلاصه توی اینا از همه کم کالری تر پنیر خامه ای یعنی تو هر 100 گرمش 290 کیلو کالری داره که مثلا مال عمل آورده شده 360 کیلو کالریه !
خلاصه سراغ کنسرو رفتم که ببینم کالری حبوبات چیه که خب زیاد بود تو هر 100 گرمش 500 کیلو کاری بود و فکر کنم خودم باید بپزمش . بعدشم که به غیر از اینا همه چیزهای دیگه یا سوسیس و کالباس بود یا انواع کرم شکلات و از این چیزها بقیشم همش از این غذاهای آماده که خب اصلا ارزش غذایی نداره .
فعلا همین راستی با اینکه من این هفته خیلی خرده خوری کردم اما یه نکته ای بازم خوشحالم که تاکید کنم که نوع دیدم به جریان غذا خوردن و خوراکی خوردن عوض شده و اینو کاملا می فهمم !
خوش بگذره

Thursday, March 22, 2007

Avalin Eid didani va asarate onn

سلام سلام من از همه فرصتهام استفاده می کنم تا بیام اینجا اعترافاتم رو بکنم آخ
راستش من دیشب دیگه زدم سیم آخر و بگم خیلی هم الان عذاب وجدان ندارم البته صبح داشتم
خب الان می گم اولا من فهمیدم که مشکل اصلی از این ناشی می شه که یک عالمه خوراکی می زارن جلوی چشم آدم و بعد آدم می دونه نباید بخوره یکذره سخت و عذاب آوره! مثلا فکر کنید که ما دیروز ناهار رفتیم بیرون که من 5تا قاشق برنج خوردم با نصف کباب بدون نوشابه البته قبلش یک نان لواش با ماست و موسیرخوردم. سیر هم شدم اما بعدش بلافاصله رفتیم عید دیدنی یعنی همه اون آدمهایی که همین الان ناهار خوردن رفتن خونه یکی از اقوام عید دیدنی بعد دیدین که خونه های آماده برای عید دیدنی چه جوریه کاملا همه چیز آماده است آجیل ها توی ظرف و میوه و شیرینی فکر کنید خب من که اصلا دلم چیزی نمی خواست نیم ساعت پیش ناهار خورده بودم اما همه این چیزهای خوشمزه جلوی چشم آدم رژه می رفت با اینحال من یک شیرینی کوچیک گردویی خوردم با دوتا بادوم ولی حدود ساعت 4 یک عالمه میوه خشک خوردم احساس می کنم که دیدن این همه خوراکی روی مغز آدم اثر می زاره و باعث می شه که آدم دلش بخواد ناخودآگاه یه چیزی بخوره درنتیجه من حدود 7 یا 8 تا برگ میوه خشک خوردم که می دونم کالریش زیاده حالا بیشتر از شیرینی و آجیله یا نه نمی دونم.
بعدش اومیدم خونه و من حدود 4 ساعت خوابیدم یعنی از ساعت 5 تا 9 شب چون شب قبلش کم خوابیده بودم بعدش اما خب خوابم نمی برد دیگه تا 4 صبح بیدار بودم و اینجا بود که فاجعه رخ داد.
می فهمیدم که حریص شدم مثلا من مدتها بود که انقدر احساس گرسنگی نمی کردم ولی این دو سه روز اخیر انگار که همش گرسنم خلاصه از نون پنیر شروع شد حتی چیپس هم خوردم و آجیل و بعدش آخر شب رفتم چعبه نون پنجره ای هارو آوردم گذوشتم جلوم و حدود 20 تا 30 تا دونه خوردم بعدیش اینه که کوچیکه آدم تند تند می خوره . یعنی مثل اوندفعه که انار میگفت من دیشب سیر سیر شدم داشدم می ترکیدم یعنی با اینکه چیپس جلوم بود اما دیگه یک دونه هم نمی تونستم بخورم.
حالا اینکه می گم الان عذاب وجدان ندارم برای اینه که صبح که پاشدم کاملا سیر سیر بودم و حتی صبحانه نتونستم بخورم در حد یک چهارم کف دست نون که برای من خیلی عجیبه چون من امکان نداره صبحانه نخورم اما فکر کنم دیشب از بس نان پنجره ای و آجیل خوردم الان زده شدم یعنی طرفشونم که میرم حالم بد می شه و این خوبه در کل امیدوارم این احساسم بمونه
در ضمن به مامانم گفتم که از روز 5 ام به بعد ، چونکه 5 ام مامانم و بابام می رن مسافرت و دیگه کسی عید دیدنی نمی یاد خونه ما ، خلاصه بهش گفتم که بایدهمه این آجیل ها و شیرینی ها رو قبل از رفتنش از خونه خارج کنه چون خواهرهای من خیلی کم سراغ این چیزا می رن و من هستم که باید با این خوراکیها سر کنم درنتیجه قرار شد ببرتشون خونه مامان بزرگم . حالا مامانم می گه که تو باید یاد بگیری که جلوی خودتو بگیری ولی من باهاش مخالفم من فکر می کنم که ما ها همیشه به این چور مواد خوراکی علاقه خواهیم داشت و دلیلی نداره که با گذاشتن اینا جلوی دستمون خودمون رو عذاب بدیم .
همین فعالا ببخشید که انقدر پرحرفی کردم راستی من هنوز وقت نکردم که سبزیجات پخته رو درست کنم و فکر کنم این هم یکی از دلایلی که من همش گشنم می شم فردا میخوام یه دیگ بار بزارم و سبزیجات بپزم
راستی با همه این حرفها که زدم یه چیزی رو هم بگم که امیدوار شدم به خودم چونکه احساس کردم که واقعا طرز فکرم عوض شده مثلا دیروز یکی از دخترهای فامیلمون داشت از فلان آیس پکی که دم خونشونه تعریف می کرد که توش تکه های شکلات می ندازه و من اصلا تحریک نشدم و فکر کردم عجب دیوانگی چون آیس پک خودش بستنی و خامه و موز داره حالا فکر کنید به این شکلات هم اضافه کنید یا مثلا وقتی همه بعد از ناهار چایی با شیرینی خوردن من نخوردم و فکر کردم که چرا بقیه اشتباه غذا می خورن؟
مرسی مرسی واقعا که اینجایید و می زارید من اینهمه حرف بزنم خوش بگذره
من امروز می رم پیاده روی در ضمن!

Wednesday, March 21, 2007

Eidetoon mobarakk rozhaie sakht shoro shood!

سلام عیدتون مبارک من امروز اومدم بنویسم که دیگه خیلی بدقولی شده. وای من نمی دونم چم شده. احساس می کنم نسبت به سبزیجات شرطی شده ام و حالا که نمی تونم سبزیجات خام بخورم دوباره نمی تونم جلوی خودم رو بگیرم. فکر کنید من دیروز اینارو خوردم
صبح یک کف دست نان با پنیر و چایی و دوقاشق چایخوری شکر، ناهار 6تا قاشق سبزی پلو با نصف ماهی خوردم بعدش دو قاشق ته دیگ خوردم با یک چهارم ماهی یک کاسه ماست. بعدش دوساعت بعد خوابیدم سر ناهار یکذره اعصابم خورد شد از خواب که پاشدم حدود ساعت 6 عصر بود. فکر کنید من رفتم سر کمد خوراکیها نشستم روی زمین و 8 تا 10 تا بادوم زمینی خوردم دوتا شیرینی کوچیک عید و 5 تا 6 تا نون پنجره ای خیلی کوچیک خوردم 4تا 5تام بادوم و فندوق . بعدش از رو که نرفتم، تو آشپزخونه رفتم یه کف دست نان با پنیرخوردم با دو تا تیکه شکلات . و چایی دیگه از رو رفتم و به خودم قول دادم که دیگه شام نمی خورم رفتم بیرون یک ساعت رانندگی کردم و برگشتم خونه ساعت 9 اینا بود یک لیوان شیر با دوتا خرما خوردم . بعد مامانم گفت بیا شام بخور گفتم نه! اما مشکلم اینه که من الان دو سه روز همش ضعف دارم با یه جورایی سرگیجه نمی دونم برای چی این شکلی شدم . بابام می گه مال قرصهایی که می خورم برای معدم چون خودشم قبلا می خورده این قرصها رو. . خلاصه احساس ضعف داشتم بعد فکر کنید با پررویی تمام اومدم نشستم یک نصف نون ساندویچی رو برداشتم نصفش رو مرغ با یک قاشق چایخوری سس مایونز خوردم نصفش مرغ با پنیر ! می دونم که دیگه خیلی زیاده روی بود ها !
تازه برای عید بیدار موندم و ساعت 3 هم نصف دیگه از نون ساندویچی رو خوردم با سس و مرغ . البته دیروز از ساعت 11 تا ساعت 4 بعد از ظهر داشتم اتاقم رو خونه تکونی می کردم همه اتاق رو زیررو کردم . اما جدا دارم نگران می شم ورزش هم که تعطیله . خدا این سه روز باقی مونده رو به خیر کنه چون خدارو شکر من از شنبه می رم سرکار و زندگی حالت عادی تری می گیره. امروز می خوام یک عالمه سبزیجات پخته بپزم بزارم تو یخچال تا ببینم چی می شه . الان معده دردم بهتر شده اما نمی دونم این حالت سرگیجه و ضعفم واقعا مال چیه اذیتم می کنه .
سال خوبی داشته باشید همتون من دیشب به فکر همه بودم خوش بگذره

Wednesday, March 14, 2007

hichi ziadesh khoob nistttttttttt

سلام
من همین الان از پیش دکتر می یام . مشخص شد که اون مقدار سالادی که من تو طول روز می خوردم زیاد بوده و چون معده من از قبل مستعد بوده و درد می کرده این سالاد و سبزیهای خام هم باعث شده که ملتهب تر بشه . اومدم اینو بگم که حواستون جمع باشه توی هیچ چیزی زیاده روی نکنید و سبزیها رو هم پخته بخورید هم خام . البته من سبزی پخته اصلا دوست ندارم . به هر حال من الان آمپول خوردم تا 10 روز هم نباید هیچ نوع سبزی خام یا سوپ یا آش یا چیزهای آبکی بخورم . حالا من تو عید سبزی هم نخورم چی کار کنم ؟ دارم یکم دوباره نگران روزهای عید می شم . و اینکه من تاحالا عادت خرده خوریم رو با خوردن هویج و سالاد جایگزین کرده بودم حالا که اونا نیست باید چیکار کنم؟ خب من فعلا می رم چون خستم یکم بخوابم به قول انار جون با تکمیلی های بعدی بر میگردم !
مواظب خودتون باشید

Tuesday, March 13, 2007

Delam Dard mikone ;(

خب من امروز با هزار جور اضطراب پاشدم واولین چیزی که یادم اومد این بود که امروز سه شنبه است بعد فکر کردم چه زود سه شنبه شد بعدشم با یکم ترس و لرز رفتم رو ترازو چون عمرا فکر نمی کردم اتفاق خوشایندی افتاده باشه ، بعدش دیدم که عقربه محترم لطف کردن و بین 74 و 75 وایمیسن ، یعنی یه چیزی بین یک کیلو تا یک کیلو و نیم فقط چون دیجیتالی نیست نمی تونم دقیق بگم .
ولی من دچار یک مشکل درست حسابی شدم از دیروز تاحالا معدم بهم ریخته بد جور ، هرچی می خورم ترش می کنم یعنی در اوج اینکه گشنمه ، دو سه لقمه که می خورم همچی دلم درد می گیره که پشیمون می شم . خیلی حسه بدیه الان هم شده دوروز می خوام یک 24 ساعت کامل هیچی نخورم تا شاید آروم بگیره. نمی دونم هم چرا اینجوری شدم ، دوشنبه ای سالاد زیاد خوردم حالا یکی دوروزی سبزیجات نمی خورم ببینم چی می شه
برای همین که معدم اینجوریه امروز یک دونه کیت کت خوردم ، نه یه شکلات کامل ها یک دونه از اون تیکه هاشو و 7 تا 8 تا اسمارتیز با 7 تا بادوم نهار نصف مرغ با آلو و یک نصف لیوان برنج خوردم و شام یک کاسه ماکارانی همه اینارو بعد از اینکه می خوردم پشیمون می شدم از بس معدم اذیت می شد. دو کف دست نان و یه قالب پنیر هم خوردم
همین فعلا دعا کنید من معدم خوب شه خیلی بد جوره اینطوری !

Saturday, March 10, 2007

nadem o pashimannnnnnnn

آخه یکی نیست به من بگه تو که جنبه نداری برای چی می یای از خودت تعریف می کنی؟ آقا جان تعریف نکن تعریف نداره که !
من دیشب گند زدم ، البته می تونم دلیل بیارم که اعصابم خورد بود و پاک قاطی کرده بودم اما اینا دیگه بهونست دیگه بهونست !
من دیروز صبح یک کف دست نان خوردم با پنیر و چای و دو قاشق غذا خوری شکر
بعدش ظهر هم نصف لیوان برنج با 4تا جوجه خوردم و سالاد و ماست
بعدش شد بعداز ظهر رو ما رفتیم اول خونه دوستمون چایی خوردیم با یک دونه قند
بعدترش رفتیم کافی شاپ قهوه فرانسه خوردم با شکر و شیر ، و نصف بیشتر یک کیک خامه ای کاملا خامه ای ! متاسفانه من خیلی گشنم شده بود و توی اون کافی شاپ هیچی نداشت برای خوردن به غیر از کیک ومن کامل خوردم حدود بین 3 تا 4 ساعت رانندگی کردم و شب که رسیدم خونه بازهم داشتم از گشنگی می موردم در نتیجه یک عالمه در حد 10 تا قاشق کشک و بادمجون بدون روغن خوردم با 3تا 4 تا حتی 5 تکه نان و حتی نصف کتلت که دیگه معدم تعجب کرده بود و نصف کتلت رو نخوردم !
بعدش خوابیدم و ساعت 4 صبح بی خوابی زد به کلم و پاشدم و بازهم بین دو تا سه کف دست نان خوردم با پنیر تا ساعت 6 بیدار بودم ساعت 6 خوابیدم تا 10 صبح ، بعدش رفتم بیرون و لطف کردم به خودم و توی کافی شاپ چایی خوردم با دوتا قند نصف اسنک مخصوص یعنی پنیر زرد با کالباس و یک دونه شکلات بیسکویتی که سهم شکلاتش کمتر می شه نسبت به شکلات خالص . تازه اومدم خونه غذا سه تا قاشق یا شایدم 4تا پلو با قیمه خوردم
بترکم نه ! شلوار جینم رو خوبه حالا پوشیدم و می دونم که چقدر خوبه که آدم لاغر باشه ! ورزش هم که هیچی معلومه شاخ و دم نداره!فردا صبح می رم البته ورزش شک نکنید و قول می دم از الان که ساعت 5 بعداز ظهره تا شب که امیدوارم ساعت 10 شب باشه خیلی چیز بدی نخورم یک کف دست نان و پنیر و میوه و شیر
خوش بگذره ، من الان نادم و پشیمانم !
راستی سیگاره آیا کالری داره؟ مشکلش چیه به غیر از اینکه خودش ذاتا بده؟

Thursday, March 08, 2007

man bargashtammmmmmmm

خب بعد از یک سکته درست حسابی ما دوباره برگشتیم !
خوش می گذره که ؟
امروز من خیلی دختر خوب و خانومی بودم ها ! نصف کوفته خوردم بدون نون و تازه شام هم نخوردم !
بعدشم که رفتم یک شلوار جین خوشگل خریدم که سایزش دوتا سایز کوچیک تر شده بود . هاها خیلی خوشحالم الان البته در واقع یک سایز و نیم کم کردم اگه اون ورزشهامو کامل می رفتم الان مطمئنا دو سایز بیشتر بود
خب من صبح سه کف دست نان لواش خوردم که یک واحد نان می شه با یک چهارم پنیر و دوتا قاشق چایخوری مربا
ناهار نصف کوفته با ماست و سالاد
شام هم دوتا خرما و یک لیوان شیر

کارهای خوبی که کردم : ما همیشه عادت دارم کوفته رو با نون میخوردیم که من اینبار نکردم امروز دودفعه رفتم تجریش ولی هیچ باری هیچ چیزی نخوردم که تو راه بخورم نه ذرت نه پیراشکی نه هیچ چیز دیگه ای !
کارهای بد : هنوز که کار بدی نکردم
راستی پریشب من تا دیروقت داشتم کار می کردم و وساطاش رفتم سراغ یخچال که یک دومی به خمره بزنم و یه ظرف غذا بخورم حتی قابلمه رو هم از یخچال اوردم بیرون اما یک دفعه به این فکر کردم که کار خوبی نیست و من شام خوردم بعدش ان قابلمه رو گذوشتم سر جاش و به جای اون یک لیوان شیر با یک دونه خرما خوردم راستش خیلی از خودم خوشم اومد و همینطور از کاری که با هم تا حالا کردیم
مرسی
خوش بگذره

Monday, March 05, 2007

ozaiee gharash mishhhh

خب من به اندازه کلم خبرهای بد دارم
یک خبر داغ داغ اینکه بنده با ای کیوی بالا آدرس اینجا رو اشتباهی برای یکی از همکاران مرد محترم شرکتمون توی وبلاگش گذوشتم حالا شما پیدا کنید پرتقال فروش را !
دو تا بعد از ظهر خوب بود حتی کمتر هم بود چون نون پنیر هامو نخوردم اما ماست موسیر خوردم بعد از ظهر یه دو سه تا شوک خوشگل کاری بهم وارد شد و بنده دوتا شیرینی خوردم که راستش کوچیک بود ولی من اصلا نسبت بهش عذاب وجدان ندارم چون اصلا حالم خوب نبود و می تونستم که بیشتر بخورم و می خواستم بخورم اما یکهو یادم اومد یک ظرف سالاد دارم پس اونو گذشتم چلوی روم و یک ضرب کل سالاد رو با ولع خوردم تا اشتهام بخوابه
اومدم خونه شام ماکارانی خوردم با 7 8 تا سیب زمینی سرخ کرده به معلم ورزشم قول دادم که شبها شام نخورم اما دو شبه که نشده
و خبر خیلی خیلی خیلی بد اینکه ما باید تو شرکت 4شنبه یه کاری تحویل بدیم که نتیجش اینکه بنده فردا به جای 8 صبح باشگاه باید 8 صبح برم شرکت . این بسیار غمگینم می کنه
همین از حوس خوردن دو سه تا سیب زمینی سر پایی گذشتم
خوش بگذره
من بازم آدرس اینجارو اشتباهی فرستادم باسیه یکی دیگه خدا بهم عقل بده جدی

Sunday, March 04, 2007

man raftam varzeshhhhhhhhhh

سلام یه خبر خوب بدم من رفتم امروز ورزش خیلی خیلی خیلی خیلی خوب بود کیف کردم
فقط خبر بدش این که معلمم گفت که چون بینش دوهفته وقفه افتاده دوباره باید برنامم رو از اول شروع کنم ولی بازم خوبه مرسی
خوش بگذره

Saturday, March 03, 2007

Mer300 khodaam :)

سلام دوستان
نگین من جوزدم ها اما هنوز از اینکه اینجا کامنت درست شده ذوق می کنم ;)
خوب اول بگم که من اوایل شروع دوران پریدم هستم و می تونم بگم که امروز از خودم خیلی راضیم
حالا می گم چرا اول این لیست امروز
صبح یک کف دست نان با پنیر نصف قوطی کبریت با چایی و دوقاشق چای خوری شکر
بین روز هم دو کف دست نان با پنیر
ناهار نصف لیوان برنج با کرفس مثل دیروز و ماست و خیار و نعناع و سالاد
دو تا دونه خرما و یک دونه بیسکوئیت کوچیک شکری کاملا هوسی
حالا برعکس همیشه که شب می شد و من کنترل خودم رو از دست می دادم می رسیم به قسمت خوبش . اومدم خونه و گشنم بود و کلا هم امروز عصبی بودم و حوصله نداشتم و خوب معلوم بود که چرا بعدش اومدم دیدم که شام نداریم ناراحت که من گشنمه . بعد یه تیکه از پیتزای دیشب رو آروم خوردم و یه دونه خرما و رفتم که باسیه خودم یک دونه پیتزای سبزیجات سفارش بدم می خواستم از اون شبهای بخور بخور حسابی راه بندازم و به خودم حق می دادم که خب حالم بده .
اما من فردا شب با دوستام بیرون قرار دارم همینطور که منو دستم بود فکر کردم که خب اینجوری که نمی شه تازه دیشب هم پیتزا خوردم پس باید دیگه امشب دختر خوبی باشم و چیزی نخورم برای اینکه عطش شیرینی خوریم رو هم کاهش بدم یک نصف موز خوردم با آب و دیگه هیچی .
یعنی شام یه تیکه پیتزا خوردم با نصف موز و یک دونه خرما
و خیلی خیلی خیلی خوشحالم که به حالتی رسیدم که می تونم قبل از خوردن فکر کنم باخودم مرسی از همه
راستی من می خوام یه چیزی بگم به همتون یعنی تو یکسری از وبلاگها امشب نگاه می کردم دیدم می خواستم همون جا بگم اما گفتم شاید به من مربوط نباشه که هر کسی چه جوری رژیم می گیره ولی این تجربه شخصیه منه : بچه ها لطفا رژیم سخت نگیرین رژیمهایی که مجبورتون می کنه غذاهای بد مزه بخورین یا چیزهایی که دوست دارین رو اصلا نخورین لطفا هیچ نوع غذا یا خوراکی رو از زندگیتون حذف نکنین چون این بیشتر جنبه روانی داره من سالهاست که دارم رژیم می گیرم و تنها زمانی تونستم مقدار قابل توجهی کم کنم که رژیمی داشتم که همه چیز توش داشت حتی پیتزا . ببینید وقتی که شما رژیمی میگیرید و غذایی می خورید که مثل بقیه آدمها نیست ، تو ناخود آگاهتون احساس بدی می کنید چون باعث می شه از اطرافیانتون جدا بشین و وقتی غذای بدمزه ای می خورید ذهنتون حریص می شه و وقتی که وزنتون کم شد ، بعد از یه مدت که خیالتون راحت شد و برگشتین حتی به وزن ایده آل و رژیم نداشتین اون ذهنی که صدمه دیده در اثر اصلا نخوردن خوراکیهایی به صورت حریصانه ای عمل می کنه و بدون اینکه خودتون بفهمین دوباره وزنتون بر میگرده سر جاش . پس لطفا چیزی رو از تو لیستتون حذف نکنید اگه دلتون خیلی خیلی می خواد حتما بخورید حتی گرانچی حتی چیپس شکلات اما کم بخورین آروم بخورین و دقت کنید که دارید چقدر می خورید د اینطوری به ذهنتون آموزش درست می دین
مرسی بازهم و خوش بگذره
دعا کنید من فردا شب کم بخورم و اینکه من الان یعنی ساعت 10:30 دارم می رم بخوابم که فردا صبح ساعت 8 دم در باشگاه باشم و برم ورزش . دلم باسیه تردمیل تنگ شده !

Friday, March 02, 2007

yelk rooze shadee digee!

خب زندگی شیرین می شود و ما کامنت دار شدیم به سلامتی البته امروز کلا روز جالب وبلاگ و کامنت بود اول که به سلامتی وبلاگ آلوچه خانم دوباره در اومد که خب خداروشکر کامنت من درست شد که بازم خدارو شکر من تو وبلاگ اولم هم یه کامنت از یک نویسنده درست حسابی دریافت کردم که بازم بازم خداروشکر
خب می رسیم به بحث شیرین غذاها اولش که راستش شرمنده نوا جون چون من امروز ندویدم اصلا ورزش نرفتم اما قول مردونه کامل می دم که این هفته و هفته دیگه مردم هم روزهای یکشنبه و سه شنبه و جمعه برم سالن ورزش ، بعدش هم رو دو کار می کنم از عید چونکه من هنوز جرئتش رو ندارم خوب یکذره یکذره هم تنبلی ولی خب حالا ورزش خوبه دیگه در هفته سه روز
خب ما امروز صبح که دو تیکه کف دست نان لوش خوردیم با نصف قالب پنیر جعبه چوب کبریت ، بعدش نصف موز به عنوان میان وعده و یک کفگیر پلو و خورشت کرفس که گوشتش کمتر و کرفسش بسیار زیاد بود. عصر دوتا دونه بادوم و دوتا دونه بیسکویت ساقه طلای خوردم اما رفتم کافی شاپ و یک دونه قهوه فرانسه با شیر و شکر خوردم شکر دو تا قاشق چای خوری خوردم شیرش اما معمولی بود فکر کنم و یک دونه شکلات که اندازه دوتا شکلات مربعی یک در یک بود و شام سه تیکه پیتزای گوشت خوردم .
به خاطر شکلات از خودم ناراحتم اما خوشحالم چون دوستم بهم کیت کت خارجی گنده تعارف کرد و گفتم نه ، پیتزا هم قرار بود باسیه من سبزیجات بزارن که تا من برسم خونه این زرنگها ترتیب پیتزای سبزیجات رو داده و باسیه من پیتزای گوشت و قارچ گذوشتن کلا من اصلا این نوع پیتزا دوست ندارم ولی سه تیکه خوردنش 40 دقیقه طول کشید من قبلا کل پیتزا رو 10 مین می دادم بالا بای یک دونه نوشابه کامل و یک بسته سیب زمینی !
خوشحالم که الان اینجوری نیستم . بچه ها واقعا وقتی که کامنتهاتون چه اینجا چه توی اون یکی وبلاگ رو می بینم خیلی ذوق می کنم مرسی بازم
راستی سر در گم جون خیلی خوشحال شدم که من و تو هم وزن هستیم و وزن هدفمون یکیه این یکی از بهترین خبرهای که امشب گرفتم حتما با هم می رسیم
من یه هدف دیگه باسیه خودم درست کردم : می خوام تابستون انقدر خوش هیکل باشم که یه پیراهن خوشگل قرمز باسیه خودم بدوزم و باهاش پز بدم ، خوبه سردرگم جون تو هم پایه ای ؟!
راستی اینو نگفتم ها من جدیدا پله های مترو رو راحتر می رم بالا قبلنا از وسطاش حالم بد می شد ولی الان فقط چندتای آخرش سخته !
خوش بگذره
من امشب دارم دیر می خوابم این خوب نیست اما خب امروز خیلی روز وبلاگیه خوبی بود .

mer300 az inke omadin inja baham harf zadin

سلام دوستان
اولش بگم مرسی از انار و نوا جو ن و بقیه که می دونم اومدین اینجا و لی بلاگر نذاشته برای من کامنت بزارین . خیلی خوشحال شدم و خیلی شرمنده که چرا خودم رو لوس کردم انقدر ولی خب بازم مرسی چونکه آدم واقعا احتیاج داره که تو این راه ازش پشتیبانی کنن
خب دیروز بد نبود من صبحانه دو تیکه نان با پنیر و مربا خوردم بعد یک پرتقال برای بعد از ظهر و نهار یک کفگیر پلو به همراه صد گرم گوشت کبابی و ماست خوردم فقط کار بدی که کردم قبل از غذا آب نخوردم و بعد از غذا خوردم این هم از اون عادتهاست که طول می کشه من از سرم بیوفته ،البته ته دیگ هم خوردم که این هم بد بود برای همین با اینکه رفتم بیرون و بوی شکلات خیلی می یومد اما به خودم گفتم نه ، تو هنوز به جایی نرسیدی که هر کاری می خوای بکنی و هنوز زوده و جلوی خودم رو گرفتم . البته رفتم خونه دوستم و اونجا نسکافه با کافی میکس 2 تا 3 قاشق و شکر خوردم . که نمی دونم چقدر بد بوده . شام یه دونه رون کوچیک مرغ اما سوخاری شده همراه با بادمجون کبابی و حدود 200 گرم سیب زمینی خوردم بدون نون ، خیلی نباید بد باشه با اینکه مرغ سوخاری چربه اما این مال دیشب بود و روغنش یه دوباری کشیده شده بود من دیشب که اولش بود نخوردم چون خیلی چرب بود.
خب همین ، راستی من با حرفی که نوا تو وبلاگش زده موافقم با اینکه خودم خیلی وقتها یادم می ره اما نباید اصلا با بدنمون بد باشیم و هی به خودمون بد و بیراه بگیم من الان تو اوج چاقیم بودم و خیلی با خودم بد بودم هی هم بدتر می شد اما حالا سعی می کنم با خودم بهتر باشم
راستی من مشکل ورزشم سر جاشه ، چون هم یکذره تنبلم هم اینکه کارم انقدر زیاده که نه صبح می تونم زیاد پاشم نه عصر که می یام خونه نای ورزش کردن دارم ، می دونم که خیلی از شماها هم می رید سر کار هم می یاید خونه غذا درست می کنید هم کارای دیگه اما من خوب نمی دونم چرا اینجوریه که به هیچ کاری نمی رسم . فکرکنم باید یکذره بیشتر روی مدیریت زمانم کارکنم البته برای این ماه و ماه دیگه روزهای فرد رو قرار گذوشتم که صبحا 2 ساعت دیرتر برم سرکار و به جاش برم کلاس ورزش حالا ببینیم این هفته چی میشه .
بازم مرسی و به همتون خوش بگذره
راستی من همه سوالهایی که اینجا بود رو تائید کردم قاعدتا الان باید نشون بده کامنت ها رو می شه یه بار یکی چک کنه چون من خودم که کامنت می زارم نشون می ده مرسی