Friday, February 16, 2007

Chand Gozareshe KHOOB!

دوباره سلام
خوب خدا خواست و من امروز بدون ورزش نموندم ، با اینکه نرفتم کلاس ورزش اما دوستم زنگ زد و یک ساعت رفتیم پیاده روی تند ، امروز حدود دو ساعت و نیم هم خرید و پاساژ گردی کردم که اونم یه جور پیا ده رویه دیگه !
خب امروز یه چیز خوب دیگه هم داشت و با اینکه ناهار یه دو سه قاشقی زیاد خوردم اما بعد از ظهر که رفتیم کافی شاپ ، البته ساعت 8 شب بودها ، خلاصه من یه ساندویچ سفارش دادم که اول فکر می کردم گوشته اما کاشف به عمل اومد که ساندویچ کالباسه ، بعدش سوسش خیلی کم بود ،بهش گفتم که کم باشه ، بعدش خود ساندویچه نصف نون ساندویچی بود منم فقط و فقط نصفش رو خوردم ، ساندویچ رو گاز نزدم که تند تند تموم بشه ، با کارد و چنگال تیکه تیکه اش کردم ، البته خیلی کار مسخره ای از نظر دیگران ، ولی شما اصلا نباید بهشون محل بدین ، این کار باعث می شه که آدم از یه نصف ساندویچ کاملا سیر بشه !
یه چیز جالب اینکه من فهمیدم که چم بود که اعصابم خورد شده بود ، من توی دو هفته گذشته ، یه جایی خارج از شرکت ماموریت بودم که خوشبختانه اونجا یه خانمی هست که اونم خودش آروم غذا می خوره و من رو هم خیلی نمیشناسه و باسیه همین خیلی براش عجیب نیست که مثلا من کم غذا میخورم یا آروم و به همین خاطر هیچ مشکلی نداریم ، اما دو روز گذشته من تو شرکت بودم و اونجا ناهار خوردم ،خب اونها من رو با عادتهای قبلی غذا خوردنم می شناسن که مثل خودشون بود ، که یکیش تند غذا خوردنه و دیگریش تا حدی زیاد خوردنه و وقتی من رو دیدن که اولا خیلی خیلی ، نسبت به اونها ، کم غذا می یارم و خیلی اروم می خورم ، باسشون عجیب بود و هی شروع کردن به حرف زدن در این باره و هی مثلا از من تبعیت کردن که آره ما آروم غذا می خوریم و بعد هی خندین به این که نه نمی شه خیلی بده ،غذا از دهن می یوفته ، اینطوریه ، اونطوریه ! منم اول خواستم که مثلا کمکشون بکنم اما بعد فهمیدم که اینها اگه کسی از جنس خودشون نباشه رو قبول نمی کنن . ولی کلا این کارا تو ناخود آگاه من اصر گذاشته بود و باعث شده بود که از کارم دلسرد بشم ،
اما امروز یکی دیگه از دوستام رو دیدم که اتفاقن چند وقت پیش خونشون بودم و اون طرز غذا خوردن جدید من و ایده ها م رو دیده بود امروز بهم می گفت که اونروز از من خیلی چیزا یاد گرفته و سعی کرده که اونم روش غذایش رو عوض کنه ، البته اصلا چاق نیست ولی برای اینکه سالم غذا بخوره ، و من تازه فهمیدم که چه چیزی این مدت اعصابم رو خورد کرده بود . این دوستم خیلی حس خوبی بهم داد مثل شما ها. دوباره به همون احساسهای قبلیم برگشتم مرسی از همتون
خوش بگذره

No comments: