Wednesday, February 28, 2007

Shrinie tare baddd ba jalasie kariee badtarrr

با با این چه وضعشه یکی بیاد منو دعوا کنه آیییییی
من کلا 4 شنبه ها مثل اینکه قاطم ها ، اه اه اه . اولا که نان پنیرام یادم رفت البته به جاش هیچی نخوردم ها تا ظهر اصلا هیجی نخوردم بعدشم ناهارم و سالاد خوردم تا اینجا خوب ، بعد شرکت جلسه بود ماهم یکساعت تو جلسه بودیم و هی این اعصاب من تحریک می شد هی فشارم می رفت بالا بعد فکرشو بکن فکرشو بکن بی انصافها اومدن یک جعبه شیرینی تر از اینا که میوه داره گذشتن جلوی چشم آدم ;( آخه ادم بره دردشو به کی بگه ؟ هان بره به کی بگه من اول یکی آروم اروم خوردم خوب یکی معقول بود کوچیک بود شیرینی هاش بعد که جلسه تموم شده بود ها این همکار من یکی برداشت من هم نمی دونم کدوم نیروی آنی احمقی یکهو رفت تو سرم و یکی برداشتم تازه روش موز هم داشت . ماماننننن دلم می خواد بشینم گریه کنم اه اه اه به مامانم می گم میگه خوب جلوی خودت رو می گرفتی راست می گه هاولی مگه به این آسونی هاست
بعد اومدم خونه مامانم باسم بورانی بادمجون درست کرده بود بادمجون و پیاز و گوجه بدون روغن منم با نون خوردم و یک نصف نصف مرغ سوخاری .دیگه داشتم می رفتم سراغ نصفه بعدیه مرغ سوخاری که شروع کردم به حرف زدن با خودم که نه ببین تو امروز شیرینی خامه ای خوردی تازه الان یه کاسه سوپ قارچ هم خوردی وتا بیاد دلم حرفی بزنه سریع از آشپزخونه اومدم بیرون من که جرعت ندارم برم کالری حساب کنم
یکی بیاد با من حرف بزنه خوب انگار همه با من قهرن هیچکی اینجا هیچی نمی نویسه من الان ناراحتم
;(
بعدشم تو وبلاگ انار گفتم من نمی تونم دو رو شروع کنم یک اینکه من همینجوریش همیشه دیر می رسم صبحا برای اینکه من دیگه زودتر از 7 یا 7:15 نمی تونم از جام بلندشم بعدشم نزدیک خونم تردمیل نیست که بتونم 30 مین برم حداقل برای اون 30 مین باید یک ساعت وقت بزارم تو پارک هم نمی رم برای اینکه از دویدن تنها تو پارک بدم می یاد
ولی این تست حرف زدن خیلی باحاله ها
همین من به قول سامیا الان غمگین افسرده هستم بیاین باهام حرف بزنید
البته من واقعا غمگین افسرده نیستم ها یکذره خودم رو لوس کردم فقط دلم می خواد با من هم یکی حرف بزنه همین
خوش بگذره

No comments: